اسماعیل سقاب اصفهانی نوشته: هنوز به پسرم نگفتهایم که مادر و خواهرش را از دست داده. دعا کنید این قوت را پیدا کند که بتواند این داغ عظیم و غیرقابل تصور را تحمل کند.
به گزارش نیمرخ/ اسماعیل سقاب اصفهانی معاون رئیسجمهور در غم از دست دادن همسر و دخترش نوشت:
۴ روز پیش ما خانوادهای بودیم ۵ نفره؛ فاطمه عزیز و فداکار: حسنای مهربان و شاد که دختر بزرگم و ۱۳ سالش بود؛ محمدحسین پسر قوی و نور چشمم که ۱۱ سالش است و محمدسبحان که میوه دلم و شیرینتر از عسل برایم است.
فاطمه عزیزم که پاره تنم بود اول از همه مظلومانه رفت. ایکاش فاطمه مانده بود. فاطمه همه وجودم بود و البته هنوزم هست.
“نیست مرا جز تو دوا ای تو دوای دل من”
هر بلایی در برابر نبودن هستی ام؛ برایم کوچک و حقیر است. نبودنش در این دنیا بلائی عظیم است اما بارها زیر لب این را زمزمه کردم که”و بشّر الضابرین الْذین اذا اصابتهم مصیبه قالو اثالته و انا الیه راجعون” «(صابران) کسانی هستند که هر گاه مصیبتی به آنها رسد میگویند ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز میگردیم»
فاطمه را خدا به من داده بود و من را لایقش ندانست و خودش پس گرفت.
دل من مچاله میشود و این دلتنگی ابدی است
این ایام خیلی گریه کردم ولی خدا میداند که گریه من از سر شکوائّیه و چرایی نیست, گریه من فقط از سر محبت و عاطفه است.
من در طول زندگی ام سعی کردم عبد باشم؛ عبدی حقیر و ناچیز و در این آزمون بزرگ و سخت هم تسلیم محض رضای خدای مهربانم هستم.
خدایی که خودش میدهد و خودش میگیرد. البته دلم قرص است چرا که بقول یکی از دوستان «خدا منصفترین خریدارهاست».
آرزوی فاطمه ام این بود که ایران را بسازیم و همه مشکلات کشور را تبدیل به بزرگترین فرصتها بکنیم. در این دو هفته که عضوی از کابینه دولت شدم و برخی نیز نقدهایی داشتند: قاطمه ام شبها خوابش نمیبرد و اضطراب داشت اما میگفت «تو باید با عملکردت نشون بدی که لیاقتش رو داری و باید ده برابر دیگران برای کشورت کار کنی و این کار بزرگی که به مردمت تعهد دادی را به نجو احسن تموم کنی».
عمیقا دلتنگم اما اکنون آرزوی فاطمه: هدف زندگی من است. دیگر هیچ ترس و واهمه و خستگی در وجودم نیست و امروز قبل از خاکسپاری فاطمه نازنینم و حسنای عزیزم کار را دوباره شروع کردم.
حسنا هم بعد از دو روز مرا ترک کرد ولی با سخاوت بیپایانش زندگی چندین انسان دیگر را نجات داد و میدانم که این خواست قلبیاش بود که اعضای بدنش زندگی های دیگری را زنده نگه دارد. اعضای او اکنون در بدن افراد محترم دیگری است و این تسلی خاطرم است.
ملتمسانه از همه مردم بزرگوارم خواهش میکنم که برای محمدسبحان من دعا کنید. سبحان شیرین من در اغماست و چقدر فاطمه دوستش داشت. دعایم فقط اینست که او شفا یابد و خانواده کوچک ولی محکم و بااراده ۳ نفره مان را ادامه بدیم.
هنوز به محمدحسین نگفتهایم مادر و خواهرش را از دست داده. دعا کنید این قوت را پیدا کند که بتواند این داغ عظیم و غیرقابل تصور را تحمل کند. محمدحسین فقط یازده سالش است و برای دل کوچکش نگرانم. تسلیمم به خواست خدای مهربان که میدانم جز خیر برای بندگانش نمی خواهد و دست همه کسان به ویژه رهبر عزیزتر از جانم که در این مدت تسلی خاطر دادند و دست من را با پیامها و تسلیتهایشان گرفتند می بوسم.