امسال روز خبرنگار به جمعه افتاد و همین کافی بود تا دوباره ببینیم که مسئولان، برای اجرای کارهای سطحی و نمادین، از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند؛ حتی حاضرند مراسم را در روز تعطیل برگزار کنند تا یک معاون وزیر در قاب عکس حضور یابد اما آیا این حضور، غیر از چند جمله تکراری و یک دست دادن نمایشی، دستاوردی برای خبرنگاران داشت …
به گزارش نیمرخ/ «بابک محب پور» خبرنگار و مدیر مسئول پایگاه خبری رویداد شمال طی یادداشتی نوشت: ۱۷ مرداد «روز خبرنگار» دوباره با حرفهای قشنگ و برنامههای نمایشی گذشت؛ روزی که قرار بود به پاس زحمات اهالی رسانه باشد، اما بیش از هر چیز، پردهای دیگر از بیاعتنایی و بیبرنامگی مسئولان را به نمایش گذاشت. آیا وقت آن نرسیده که به جای عکس یادگاری و سخنرانیهای تکراری، به حل واقعی مشکلات خبرنگاران پرداخته شود؟
امسال روز خبرنگار به جمعه افتاد و همین کافی بود تا دوباره ببینیم که مسئولان، برای اجرای کارهای سطحی و نمادین، از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند؛ حتی حاضرند مراسم را در روز تعطیل برگزار کنند تا یک معاون وزیر در قاب عکس حضور یابد اما آیا این حضور، غیر از چند جمله تکراری و یک دست دادن نمایشی، دستاوردی برای خبرنگاران داشت؟
خبرنگار شب و روز نمیشناسد، وسط تعطیلات و نیمهشب خبر مینویسد. اما آیا انصاف است که همان خبرنگار، برای «تجلیل» هم از وقت خانوادهاش بزند و در روز تعطیل در مراسمی بنشیند که بیشتر به نمایش وفاداری به مسئولان شبیه است تا بزرگداشت واقعی یک حرفه؟
واژه «عشق» به خبرنگاری این روزها ورد زبانهاست اما مگر عشق میتواند جای امنیت شغلی، معیشت پایدار و آزادی عمل را بگیرد؟! واقعیت این است که هنوز هم بخشی از مسئولان، خبرنگاری را نه فرصت که تهدید میبینند و تا وقتی رسانهها اجازه نداشته باشند توسط خود اهالی رسانه هدایت شوند، از آنها انتظار رفع مشکلات کشور، حرفی بیپشتوانه است.
آیا حمایت از خانههای مطبوعات باید گروگان یک اساسنامه تحمیلی باشد؟ آیا برگزاری یک مراسم در سال، همه مشکلات را پاک میکند؟ پس تکلیف باقی ۳۶۵ روز چه میشود؟ تکلیف حقوق ناچیز، بیکاری پنهان، فشار اقتصادی، نبود بیمه و آموزش حرفهای چیست؟
«گیلان» با آن سابقه درخشان رسانهای، امروز از خبرنگاران متخصص خالی شده است؛ آیا این زنگ خطر شنیده میشود یا مسئولان فقط زنگ مراسمها را میشنوند؟
استاندار گیلان دیروز گفت رسانهها باید به ریشه مشکلات بپردازند. درست اما آیا اول نباید ریشه مشکلات خود رسانهها را پیدا کرد؟ رسانهای که زمینگیر شده، چگونه میتواند دویدن دیگران را گزارش کند؟
و پرسشهایی که همچنان بیپاسخ ماندهاند: مبنای واگذاری مجوز پایگاههای خبری در استانها چیست؟ اقتصاد رسانه در این تصمیمها کجاست؟ آیا عشق به کار کافی است؟ رسانه باید دولتی باشد یا مستقل؟ سهم واقعی مردم در رسانهها چقدر است؟ و مهمتر از همه، آیا اصلاً برنامهای برای پاسخ به این پرسشها وجود دارد، یا همه چیز به مراسم سال بعد موکول خواهد شد؟